کانت یکی از فیلسوفان بزرگ به مردم توصیه کرده است که سرمان به کار خودمان باشد و سرنوشت خود را بیجهت به سرنوشت دیگری گره نزنیم، فاصله را رعایت کنیم، دیگران را حرمت بنهیم، اما با زندگیشان زیاد قاطی نشویم. کانت البته وظیفه اخلاقی ما نسبت به بشریت، و نیز عشق به همنوع را به رسمیت میشناسد، اما بشردوستی از منظر او ربطی به احساسات و عواطف ندارد!
حال چرا در مورد کانت گفتم را در پایین بیشتر توضیح خواهم داد اما همینقدر بگویم که افرادی چون کانت و یا جرمی شافر اصولا «عشق گریزان» اند و بیشتر فلسفی مآب به جهان مینگرند و به همین دلیل عقلانیت را ارجح بر عواطف و عشق شهودی میپندارند! حال که این را نوشتم و تصور میکنم کمی نوشتار به سمت فلسفی پیش رفته و این وبلاگ کلاس دانشگاه نیست بلکه جایی برای حرف نوشتن است پس ساده تر مینویسم و میگویم که آیا عشق، یکطرفه است؟
فلاسفه و در کل کسانی که زیادی سرشان به کار خودشان است از اینکه عاشق شوند میترسند! آنها ناخواسته عاشق چیز دیگری هستند! مثلا عشق کانت به آثار فلسفی بود و خود اندیشمند بزرگ! یا دیگری بزرگترین صنعتگر جهان و ... به هر حال هر کدام عشقی برای خود تعریف کردند کما اینکه نباید عشق را صرفا در میان دو زوج دانست.
اما حرف من با اینها و کسانی که از عشق گریزان هستند یک نکته مشخص است. آنان از رنجیده شدن میترسند. عشق هم هولناک است و هم زیبا! عشق هم تو را غرق در شادی میکند هم مثل بعضی روزهای من، غمگینترین مرد جهان میشوم. عشق به قول قدیمیها «چیز بدی»ست و اگر یک طرفه باشد فاجعه است و به همین دلیل بسیاری از عشق هراسان و گریزاناند.
من حال کسانی که عاشقِ عشقی باشند و آن معشوقه آنان را هیچ بها ندهد را میفهمم. حتی مقیاس سنجی و گفتن از درداش هم مطلب را ادا نمیکند و درد این کابوس یکطرفه بینهایت است. البته خدا را شکر همیشه عشقم مرا دوست داشت اما مدتها نه بها میداد و نه روی خوش! حال که اینها را نوشتم بگویم که همین کاراش هم بلای جان من شده بود هم بلای جان خودش! با وجود آنکه میتوانست عشق بدهد مدتها نداد و این درد عشق یکطرفه نشان دادن پیرم کرد. امروز اگر گاه همچنان میترسم که نکند باز عزیز دلم از خود عشق نشان ندهد دقیقا همان دغدغه عاشقان است.
شخصا قبول ندارم که عشق یکطرفه است! البته که در واقعیت همیناست و بسیاری از عاشقان تنها در مسیر یک طرفه در حال عشق ورزیدن هستند اما اگر دو نفر به یکدیگر برسند و عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشند هرگز عشقشان دچار خدشه نخواهد شد و اگر روزی عشقشان کم و نیست شد یعنی یک جای کار میلنگد.
وسط این نوشتار تازه دارم می فهمم که چقدر قضاوت در مورد عشق سخت است.
خدا به روز هیچ بنیبشری نیاورد که عشق یکطرفه را تجربه کند. پس از ۱۶ سال عاشق ماندن و اعتماد به عشقم هنوز کابوس میبینم که هممسیرم و عشقم مرا ترک کرده است! تا اخر شب سرم سوت میکشد و هزار بلا سرم میآید.
اما نتیجه حرفم را خلاصه تر مینویسم. آری امکان عشق یکطرفه وجود دارد و این عشق یکطرفه سم مهلکیست که اگر عاشق ادامه دهد در نهایت بازنده اصلی او خواهد بود. عشق حرمت دارد و اگر به عشق بیحرمتی شود دیگر معنی عشق را از دست میدهد! باید انسان کمی هم حس غرور با خود داشته باشد. اگر عشقی واقعی باشد باز خواهد گشت اگر بازنگشت آن ماجرا عاشقی نبود! شیفتگی یک انسان به دیگری بود و در نهایت تمام!
چند روزی سخت گرفتار بودم و نشنیدن صدای یار هم مزیت بر علت شد تا کمتر بنویسم.
ممنون
درود بر شما





مثل همیشه عشق رو درست و قشنگ به تصویر کشیدین.
من هم با شما موافقم.برای نور علی نور شدن عشق" باید حرمت و
وقارش تا آخر عمر حفظ بشه
شما و عزیز دل تان در پناه خداوند شاد و سبز باشید همیشه
درود بر شما و مثل همیشه سپاس از کامنت که عالیست.
دقیقا عشقی که حرمت نداشته باشه عشق نیست، سرگرمی و دلخوشی برای یک سمت عشق میشود.
قربان محبتتان که برای من و عشقم اینچنین زیبا خواستید. ما هم برای شما خواهانیم
بینهایت ممنون مثل همیشه ( ایکون یک دسته گل)