ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شما هم شاید اتفاقاتی که خواهم نوشت را تجربه کردید! زمانی که احساس میکنید عشقتان نمیخواهد کل واقعیت را بگوید یا برای اینکه شما ناراحت نشوید سعی میکند حرفی بزند که شما قانع شوید.
برای منی که سالها انتظار کشیدم، بعضی از عکسها و شرایط را تحمل کردم، شنیدن بعضی حرفها درد دارد اما زخم عمیق نمیکند! به همین دلیل بعضی مسایل را میبینم اما سکوت میکنم! هر چند دو شب پیش برای اولین بار بعد از مدتها عشقم را بخاطر گفتن حرفی نقد کردم. راستاش درد داشت! زخمم کرد اما همانطور که گفتم عمیق نبود! برای منی که به جزئیات خیلی بها میدهم و مثلا میبینم در فلان دقیقه نوشته «کمی شلوغه» و بعد از ۱۷ دقیقه میگوید جای دیگری هستم برایم درد دارد. خب چند پیشفرض برایم پیش میآید که اولی و مهمتر از همه این است که آن لحظات نخواست حرف بزند و اونقدر سرش شلوغ بود که نخواست برای یک دقیقه هم شده تماس بگیرد و بگوید الان فرصتی نیست.
این را نوشتم نه در نقد یارم بلکه بگویم اگر قرار باشد روابط بخاطر این حرفها تیره و تار شود هیچ رابطهای در جهان ماندگار نخواهد شد. هیچ رابطهای به نتیجه نخواهد رسید و عشق در نطفه خواهد مرد. ما آدمها گاه حرفهایی میزنیم که ناخواسته است و یا قصد و نیتمان آنی نیست که دیگری برداشت میکند و از سویی دیگر همین برداشت اشتباه گاه سمی مهلک بر یک رابطه زیبا میشود! هر چند من شخصا نقد یارم کردم اما معتقدم این نقد نباید همیشگی باشد! تبدیل به یک گیر بیمورد شود. البته یار و یاورم از دو شب پیش تا الان تحویلمان نگرفته و گویا به او بیشتر از من برخورده است! یا انتظار نداشت به او چیزی بگویم! من کاراگاه و مفتش نیستم اما در مورد یاورم به نکات ریز هم توجه میکنم. حواسم هست چه زمانی پیام میدهد چه میگوید و چه خواهد گفت.
خلاصه این را نوشتم که بگویم اگر گذشت نباشد انسان تنها میماند.
خیلی دوستداشتم یارم جایی که برای او مینویسم میامد میخواند اما صدحیف که گویا فرصت چنین توجهی را ندارد.
سپاس برای توضیحات همیشه خوب تان

چه خوووب که هیچ بلایی در دوست داشتن تان تاثیر گذار نیست ..


بله،شما با واژهها زندگی می کنید،واینچنین است که واژه های شما از دل و جان است و زلال است و جاریست..

چه خوب که بهتون برنمیخوره.و آدم واقع بینی هستین.و چه خیلی خووب،که خیلی خوووب"خجالت" کشیدن یارجان را درک میکنید
خیلی ممنون از لطف بسیار شما.
خوشحالم که حسِ نگاهم درست بود.
ممنونم از شما
دقیقا هیچ بلا و دلیلی نمیتواند لحظه ای مرا از عشقم دور کند چه برسد به اینکه تاثیر بر آن بگذارد.
راستش را بخواهید عشقم به قدری دوستداشتنی است که آدم دلش نمی آید با او وارد بحث شود و خیلی زود به حس واقعی او آدمی پی میبرد. درکش میکنم چون زلال است.
زندگی با واژهها آدم را شبیه آن میکند که میخواهی! به نوعی آدمی خود را در تسخیر خواست خود می کند و نمیگذارد ناصافی وارد آن شود.
سلام و درود بر شما



واین فیگور کمتر برخورده ،با اون جمله ی "دوشب پیش تا الان حویلمان نگرفته"خیلی بهتون میاد.
ببخشیدا


ممنون که" عشق و گذشت" رو خیلی زیبا و بامزه به تصویر کشیدین.
ازاین جهت عرض کردم بامزه ،که لحن شما با حسی که در لحظه ی ثبت پست داشتین/ روی واژه ها تاثیر داشته،وانگار آدم مقابل شما نشسته/نوشته های شما رو می شنوه،
ان شاءالله یارتون تشریف میارن و
نوشته های یارگرامیش رو می خونن
سلام به شما دوست خوبم
راستش را بخواهید برای من لحظه نویسی ارامم میکند. البته کار و مشغله در این سمت گیتی به قدری زمان را میخرد که چیزی برای آدمی نمیماند.دقیقا نگاهتان درست است من با واژهها زندگی میکنم و سعی میکنم تاثیرشان را بر نوشتارم بگذارم.
:) نه بهم برنمیخوره :)) اتفاقا من ادم واقعبینی هستم و بارها به عشقم گفتم که تو اگر بلایی زمین و زمان را به سر بیاری باز چنان دوستت دارم که تصور میکنم این بلا خودش نعمت است
عاشقیست دیگر
برای ما از نسل کمی قدیمیتر این عشقها معجون خوب زیستناست.
هم او بیانصافی میکند هم من بیانصافی میکنم اگر بگویم بیانصاف است! چیزی میانه توجه و بی توجهی رفتار میکند که این هم بخاطر خصیصه عشق در سرزمین زیبایمان ایران است. خجالت میکشد! اما وقتی عشق میدهد گویا تمام عشق دنیا را یکجا جمع کرده و هدیهام می کند.
کامنتهایتان انرژی بخش است و خیلی ممنونم