عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

یاد رخ یارم!

دوری ما از همدیگر که خوشحالم تنها دوری مسافت بود نه دوری قلبمان باز قلبم را هر روز فشرد! تصور کنید صدها کیلومتر از همدیگر دور هستیم و به اقتضای شرایط خیلی وقت زمان می‌برد و همدیگر را تصویری نمی‌بینیم! این چند ماه اخیر که خود نوبری شده و منِ محروم از دیدن یارم حال خوشی ندارم. 

راستش را بخواهید هرچند در عالم واقعیت او را نمیبینم اما هر شب خیال‌اش میزبان خیالم می‌شود. خوبی اخلاق من آرام بودنم است. آرام با او حرف میزنم! گاهی تصور میکنم به گردش رفتیم! اینجا در ایالتی که زندگی می‌کنم جاهایی هست که هرگز نرفتم و آنها را گذاشتم برای روزی که دلبرم آمد! گاهی جاده‌های نرفته را خیال‌بافی می‌کنم و تصور میکنم همراه با دلبرم در نهایت آن جاده‌های نرفته را رفتم. رخ یارم که چنان هر لحظه در منظرم جلوه می‌کند که گویا تنها او را میبینم! شاید بگویید عشقی که ۱۶ سال از آن گذشته کمی این تب داشتن‌اش بعید است. احتمالا اگر بدانید عشق نیمه‌کاره ما با هزاران مانع روبرو بود و حالا تازه موانع یک به یک برداشته می‌شود کمی به بنده سرتاپا عاشق حق بدهید. 

یکبار دلبرم همان عشق همیشگی‌ام گفت:.... تو چرا اینقدر دوستم داری! راستش جوابی نداشتم چرا که بی‌دلیل و با هزاران دلیل او را دوست دارم و اگر امروز یاد رخ یارم هر لحظه هستم بخاطر همین بی‌دلیلی و شاید هزاران دلیل باشد. 

امروز هم گذشت یکی دو ساعت دیگر ۲۷ اکتبر خواهد شد! از ۱۲ اکتبر به این سمت حتی برای لحظه‌ای صدای یار و دلبرم را نشنیدم چه برسد به دیدن رخ‌اش که تنها در همان عالم رویا و خیال نصیبم می‌شود. 

یار فرصت سه ماهه خواست و من بی‌صبرانه منتظر گذر زمان هستم اما صد فغان که آدم در انتظار، گذر زمان را سخت می‌گذراند.

راستی امروز پستی از علی کریمی در اینستاگرام دیدم که نوشته بود: «هیچ وقت آدمها رو با انتظار امتحان نکنید چون انتظار آدمها رو عوض میکند!»  حرف‌اش هم درست است هم نادرست! درست که بله خیلی ها را تغییر میدهد نادرست هم به این دلیل است که مهم دلیل انتظار است و انتظار چه کسی و یا چه چیزی! بعضی چیزها بخصوص بعضی آدم‌ها ارزش انتظار را دارند هر چند من شخصا معتقدم نباید آدمها را منتظر گذاشت! گاه انتظار آدمی را می‌شکند ...


عشق، «هویت» است

خوب می‌دانید که عاشقی یعنی، خوشبختی طرف مقابلت را بخواهید اما فراتر از این موضوع عشق و عاشقی به آدمی یک هویت می‌دهد و آن هویت «ما» است. مثلا من با یارم هویت «ما» را داریم. من و او دیگر از همدیگر جدا خوانده نمی‌شویم و هربار میخواهیم تصمیمی بگیرم به «ما» فکر می‌کنیم. البته باید بگویم این «هویت ما» به معنی نادیده نگرفتن هویت فردی نیست و هر کدام در دیگری صرفا خلاصه نمی‌شوند بلکه خودخواسته افراد، پاره‌ای از «ما» را تشکیل می‌دهند. 

همانطور که گفتم این ما شدن به معنای نادیده گرفتن هویت فردی نمی شود بلکه افراد در حال و هوای هم شریک می‌شوند و به سمتی پیش می‌روند که خوشبخت‌شان به همدیگر مرتبط می‌شود.

حال بعد از این نوشتار توضیحی بگویم که، من سالهاست به ما شدن با عشقم فکر میکنم. سالهاست وقتی میخواهم رویاپردازی کنم پیش از هر چیزی به کلمه «ما» تکیه می‌کنم و از روزهایی حرف میزنم که خوشبختی دونفره ماست. اصلا اصالت عشق نیز همین رویاپردازی و پیش رفتن به سمت آرزوهاست وگرنه در این دنیای پر زرق و برق و خودخواهی جز رویاپردازی مگر عشق را می‌توان یافت؟ رویایی بودن عشق در این است که برخلاف همه آدم‌ها،آدمها تنها به خودشان فکر نمی‌کنند و تلاش می‌کنند یاور خود را خوشبخت کنند که در این صورت خود نیز خوشبخت خواهند شد. یکبار به یارم گفتم؛ «عزیز دلم باور کن دوست داشتن تو برای من خودخواهی‌ست! خودخواهی به این جهت که کسی را می‌خواهم که مرا خوشبخت کند! مرا شادترین مرد جهان کند و .... » خیلی توصیف کردم و در نهایت گفتم میبینی عاشق تو هستم چرا که عاشق بودن تو برای من اوج لذت است! حال اگر این حس در کنار تلاش برای خوشبخت کردن و خوشحال کردن و ..... یاور هم باشد می‌شود نورعلی‌نور...



صفات یک عشق ناب! - یک؛ نکته‌سنجی

تا به حال به این فکر کردید که عشق‌تان شما را نمی‌بیند؟ حس کردید قدردان کارهایتان نیست؟ یا به این فکر کردید که کاری که می‌کنید خیلی ارزشمند است اما یارتان متوجه مهم بودن آن نشده و یا کلا برعکس! تا به حال فکر کردید عشقتان توجهی به شما نمی‌کند؟ اینها تماما سوالاتی‌ست که همه عاشقان از خود می‌پرسند و یا درگیر آن هستند.


چه کنیم؟


به عنوان یک کهنه‌سرباز عشق که ۱۶ سال بدون وقفه عاشق یک یار بی‌نظیر بودم و البته روزهای خوشی و ناخوشی را با هم چشیدم پیشنهاداتی دارم که اینجا می‌نویسم تا شما از این تجربیات استفاده کنید و به جای چشیدن! بخوانید تا شاید تجربه تلخ را کمتر داشته باشید.


۱- بیان کنیم


ایراد بسیاری از مردان و زنان ایرانی عدم ارتباط کلامی قوی است. بله در گفتن دوستت‌دارم و حرفهای عاشقانه کم‌کاری نمی‌شود ( هستند کسانی که در عشق خسیس می شوند و تصور میکنند عشق بورزند خود را کوچک خواهند کرد، بگذریم که گاهی افرادی پیدا می‌شوند که ظرفیت پذیرش عشق واقعی را ندارند!!!) اما در بیان و دیدن جزئیات کم‌کاری می‌کنند. ببینید من یک مثال می‌زنم که اینگونه راحتر فهم شود. وقتی عشقتان به هر دلیلی امکان ارتباط مستمر را ندارد و پنهانی با شما در تماس هست یادتان باشد برای هر بار ارتباط خطری را به جان می‌خرد پس شما باید ارزش کار او را بدانید و از او قدر دانی کنید.جالب اینجاست که اگر شما همیشه این موضوع را رعایت کنید و از عشقتان تشکر کنید او متوجه می‌شود که درک‌ش کردید و در نتیجه تلاش بیشتری هم می‌کند تا با شما در تماس شود.


اینکه شما متوجه کارهای پر ریسک او برای عشقتان هستید و بیان‌اش نمی‌کنید به هیچ دردی جز قدرشناسی در قلبتان نمی‌خورد. عشق درخیره شدن به عشق را شخصا بسیار دوست دارم اما عاشقی یعنی بیان احساسات! عاشقی یعنی اینکه به عشقت بگویی عزیزکم میدانم که چقدر برای این عشق تلاش میکنی من عاشق همین تلاشهایت هستم که باور دارم همین یک جمله از صدبار دوستت‌دارم به دل بیشتر می‌نشیند. ببینید این مسئله مهمی است و متاسفانه عشق‌های زیادی بخاطر همین عدم توجه به جزئیات نابود شده‌اند.


از یاد نبرید که عشق حس احترام و برابری‌ست. اینکه تصور شود یک سوی ماجرا وظیفه دارد و دیگری باید قضاوت کند و خود هیچ تلاشی در عشق نکند نه معنی عشق می‌دهدو نه حتی دوستی صمیمی! این سواری دادن به دیگری‌ست. برایم قابل درک نیست که چطور زنان و دختران و گاه مردان و پسران این اجازه را می‌دهند که تحقیر شوند و یا حق انتخاب‌شان سلب شود. بله ایران سنتی/عرفی است و این قابل درک است اما مگر ما در دوران سنت و عرف‌نگری زندگی می‌کنیم! خدا رو شکر پا به دنیای اسمارت گذاشته‌ایم و زندگی‌ها تغییر کرده است پس این نگرش پوسیده سنتی/عرفی که نباید دست‌وبال ما را بگیرد. 


۲- خودتان را جای عشق‌تان بگذارید


اگر میخواهید قدردان عشق‌تان باشید یکبار خودتان را جای او ترسیم کنید. یکبار جلوی آیینه بنشینید و بگویید چه مشکلاتی برای عشقتان وجود دارد و این تمرین را به کمک عشقتان انجام دهید. روبروی هم بنشینید و یا پشت تلفن به او بگویید که «عزیزم چه محدودیت‌هایی داری؟» به او اطمینان دهید که میخواهید وضعیت او را درک کنید! خواهشا زود قضاوت نکنید و بگذارید او حرفهایش را بزند. بین حرفهایش نپرید! خود من شخصا بارها این اشتباه را کردم و تلاش میکنم کم بین صحبت یارم بدوم. بگذارید یک گوش شنوا شوید. هر چه گفت با لبخند و یا دستکم نگاه کردن به چشمان او گوش کنید. لطفا با تاکید بسیار! نگویید بدتر از تو هم هست! آقا جان، خانم جان عشقتان اصلا میخواهد خودش را لوس کند و یا میخواهد شما بیشتر به او توجه کنید! این چرندگویی که بدتر از تو هم هست را به زبان نیاورید!!!! به او بگویید حرفهایت را شنیدم و بیشتر از قبل دوستت دارم.


۳- اصرار نکنید


آی عاشقای عزیز وقتی یک نفر می‌گوید خودم تماس میگیرم اگر یک هفته هم طول کشید با صبر کنید. اینکه زود جوش بیاورید و زود تماس بگیرید شاید باعث مشکلات بسیاری شوید. کمترین این مشکلات عدم اطمینان عشقتان به شماست و بدترین آن احتمال جدایی!


اینقدر اصرار نکنید که امروز باید حرف بزنیم و یا امروز باید ببینمت! من ۱۶ سال عاشقم و ۱۰ سال است که یارم را از نزدیک ندیدم! ۱۰ سال دستانم حسرت نوازش دستان‌اش را دارد و گاه آنقدر دلم برایش تنگ می شود که ناخواسته قطره اشکی هم میریزم. ببینید اگر به عشقتان ایمان دارید ۲۰ سال هم شده صبر کنید اما کاری نکنید که بخاطر لجبازی و اصرار شروع نشده تمام شود.

البته بگویم که گاهی تعلل بعضی ها هم آدمی را جان به لب می‌کند. باور کنید گاهی مسائلی هست که در طول زمان متوجه آن خواهید شد پس با درک این موضوع شما اصرار نکنید. این نکته سنجی شما درخصوص صبوری میتواند عشقتان را قدرتمندتر کند.

از فواید و دلایل صبوری حرفها بسیار است و جداگانه خواهم نوشت.


۴- عشق ورزیدن در بی‌زمانی


این بخش از نوشتارم خطاب به کسانی‌ست که عاشق سوپرایز هستند. یکی از نکات مهم در عاشقی! استفاده از بی‌زمانی‌ست! یعنی جدول ضرب و تقسیم برای عاشقی درست نکنید. عشق هر لحظه به سراغتان آمد بیان‌اش کنید. بگذارید خودتان باشید. خود خودتان که در لحظه سلام بگوید! وای چقدر الان خوشحالم که دیدم عکست و اسمت افتاد روی گوشی! یا بگید مگه از من خوشبخت‌تر هم هست؟ سعی کنید در دیالوگ برقرار کردن با عشقتان به او بفهمانید که عشق هیچ تایم و تاریخی ندارد و من همیشه عاشقت هستم! درست مثل همان تشکر کردن بی‌وقفه از عشق این بحث نیز باید طوری باشد که واقعی‌بودنش عیان عیان شود. به عنوان یک مرد میدانم که عشقم فوق‌العاده خجالتی است و به همین دلیل تا جایی که امکان دارد حواسم را جمع میکنم در چه زمانی چه حرفی را بزنم! از سویی دیگر آنقدر حرفهای جدی داریم که گاهی نیاز است در میان آن روحیه و عشقم را به او بدهم به همین دلیل در زمان‌سنجی عشق به هیچ وجه تایم مشخص را قرار نمیدهم بلکه در اوج یک بحث نیز به او میفهمانم که چقدر دوست‌اش دارم. 


میدانم کمتر حوصله خواندن وجود دارد پس خلاصه تر می‌نویسم و فعلا یادداشت اول را تمام می‌کنم و از طرفی دیگر درست در زمان کاری‌ام این یادداشت‌ها را مینویسم و احتمال میدهم غلط املایی نیز داشته باشم :)


آیا عشق یکطرفه است؟

کانت یکی از فیلسوفان بزرگ به مردم توصیه کرده است که سرمان به کار خودمان باشد و  سرنوشت خود را بی‌جهت به سرنوشت دیگری گره نزنیم، فاصله را رعایت کنیم، دیگران را حرمت بنهیم، اما با زندگی‌شان زیاد قاطی نشویم. کانت البته وظیفه اخلاقی ما نسبت به بشریت، و نیز عشق به همنوع را به رسمیت می‌شناسد، اما بشردوستی از منظر او ربطی به احساسات و عواطف ندارد!

حال چرا در مورد کانت گفتم را در پایین بیشتر توضیح خواهم داد اما همینقدر بگویم که افرادی چون کانت و یا جرمی شافر اصولا «عشق گریزان» اند و بیشتر فلسفی مآب به جهان می‌نگرند و به همین دلیل عقلانیت را ارجح بر عواطف و عشق شهودی می‌پندارند! حال که این را نوشتم و تصور میکنم کمی نوشتار به سمت فلسفی پیش رفته و این وبلاگ کلاس دانشگاه نیست بلکه جایی برای حرف نوشتن است پس ساده تر می‌نویسم و میگویم که آیا عشق، یکطرفه است؟


فلاسفه و در کل کسانی که زیادی سرشان به کار خودشان است از اینکه عاشق شوند می‌ترسند! آنها ناخواسته عاشق چیز دیگری هستند! مثلا عشق کانت به آثار فلسفی بود و خود اندیشمند بزرگ! یا دیگری بزرگترین صنعتگر جهان و ... به هر حال هر کدام عشقی برای خود تعریف کردند کما اینکه نباید عشق را صرفا در میان دو زوج دانست. 


اما حرف من با اینها و کسانی که از عشق گریزان هستند یک نکته مشخص است. آنان از رنجیده شدن می‌ترسند. عشق هم هولناک است و هم زیبا! عشق هم تو را غرق در شادی می‌کند هم مثل بعضی روزهای من، غمگین‌ترین مرد جهان می‌شوم. عشق به قول قدیمی‌ها «چیز بدی»ست و اگر یک طرفه باشد فاجعه است و به همین دلیل بسیاری از عشق هراسان و گریزان‌اند. 


من حال کسانی که عاشقِ عشقی باشند و آن معشوقه آنان را هیچ بها ندهد را می‌فهمم. حتی مقیاس سنجی و گفتن از درداش هم مطلب را ادا نمی‌کند و درد این کابوس یکطرفه بی‌نهایت است. البته خدا را شکر همیشه عشقم مرا دوست داشت اما مدتها نه بها میداد و نه روی خوش! حال که اینها را نوشتم بگویم که همین کاراش هم بلای جان من شده بود هم بلای جان خودش! با وجود آنکه می‌توانست عشق بدهد مدتها نداد و این درد عشق یکطرفه نشان دادن پیرم کرد. امروز اگر گاه همچنان می‌ترسم که نکند باز عزیز دلم از خود عشق نشان ندهد دقیقا همان دغدغه عاشقان است. 


شخصا قبول ندارم که عشق یکطرفه است! البته که در واقعیت همین‌است و  بسیاری از عاشقان تنها در مسیر یک طرفه در حال عشق ورزیدن هستند اما اگر دو نفر به یکدیگر برسند و عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشند هرگز عشق‌شان دچار خدشه نخواهد شد و اگر روزی عشق‌شان کم و نیست شد یعنی یک جای کار می‌لنگد.


وسط این نوشتار تازه دارم می فهمم که چقدر قضاوت در مورد عشق سخت است.


خدا به روز هیچ بنی‌بشری نیاورد که عشق یکطرفه را تجربه کند. پس از ۱۶ سال عاشق ماندن و اعتماد به عشقم هنوز کابوس میبینم که هم‌مسیرم و عشقم مرا ترک کرده است! تا اخر شب سرم سوت می‌کشد و هزار بلا سرم میآید. 


اما نتیجه حرفم را خلاصه تر می‌نویسم. آری امکان عشق یکطرفه وجود دارد و این عشق یکطرفه سم مهلکی‌ست که اگر عاشق ادامه دهد در نهایت بازنده اصلی او خواهد بود. عشق حرمت دارد و اگر به عشق بی‌حرمتی شود دیگر معنی عشق را از دست می‌دهد! باید انسان کمی هم حس غرور با خود داشته باشد. اگر عشقی واقعی باشد باز خواهد گشت اگر بازنگشت آن ماجرا عاشقی نبود! شیفتگی یک انسان به دیگری بود و در نهایت تمام!


چند روزی سخت گرفتار بودم و نشنیدن صدای یار هم مزیت بر علت شد تا کمتر بنویسم.


ممنون

سکس در ازدواج، اجبار است؟

هنوز در خاک وطنم زن جرات ندارد به همسرش بگوید «نه» نمیخواهم با تو سکس داشته باشم! هنوز این درد تجاوز قانونی بسیاری از زنان عزیز ایرانمان را زجر می‌دهد. البته گاه زن و مرد نمی‌شناسد اما آنچه بر زنان ایران‌زمین می‌رود غیرقابل شمارش است و هزاران انسان معصوم و آرام، زیر مشت و لگد مردان مست در شهوت، له شده‌اند. 


گویا سکس که باید تماما به اراده دو طرف باشد در سرزمین من و یا حتی فراتر از آن در جهان ورای اراده جهت عاشقی کردن یک اجبار برای ارضای یکطرفه شده است! و این امر به قدری اجباری شده که حتی فکر کردن به «نه گفتن» به آن خیلی روشنفکری محسوب می‌شود.


نوشتم در مورد این مسئله بسیار سخت است! چرا که سکس در کنار اجبار بعضی موارد عادت تن دادن شده است! عادتی که بخاطر ارضای لحظه‌ای آن گاه فراموش می‌شود که این سکس! به معنای واقعی کلمه همان «تجاوز» است. تجاوزی از سوی همسر قانونی! تجاوزی قانونی از سوی همسری که قانونی است اما دیگر زندگی میان آنان از روی اجبار است. 


داشتم متنی می‌خواندم که یک زن برای گفتن «نه» مدتها کلاس روانشناسی رفته و حالا هم که نه گفته است پس از کتک خوردن از دست همسر نادان‌اش،  خودش عذاب وجدان گرفته که نکند اشتباه فکر میکند! باورم نمی شد، باورم نمی شد که چطور این افکار هنوز در او وجوددارد! البته در میان این افراد هستند کسانی که به خودشان و شخصیت‌شان احترام می‌گذارند و در مقابل این وضعیت تحمیلی، ایستادگی می‌کنند. 


داشتم این متن را می نوشتم که عشقم پیام داد! مرا کاملا به عالم عشق برد!


یک بار با هم در مورد مسایل مرتبط با سکس صحبت کرده بودیم! شایدم دو بار!


شخصا معتقدم که سکس را نباید صرفا از منظر یک رابطه جنسی نگاه کرد! باید دو طرف آنقدر در این رابطه موافق باشند که یک رابطه جنسی از حالت صرفا جنسی به حالت معاشقه تبدیل شود. باید چنان دو طرف پیش بروند که هر دو  پیش از ارضای جنسی، ارضای روحی شوند و پس از آن نیز تنها یک طرف ارضا نشود بلکه هر دو راضی از این هم‌آغوشی باشند.


قبل از اینکه این مطلب از نظر بعضی‌ها زشت و نامتعارف تلقی شود بگویم که سکس اگر بد بود که نتیجه آن انسان دیگری نمی‌شد! سکس اگر در مسیر درست‌اش باشد یکی از برنامه‌های زندگی‌ست و باید عاشق‌ها در مورد آن صحبت کنند و نباید پیش از صحبت با همدیگر هم‌آغوشی کنند.


شخصا دوست دارم وقتی صبح عشق زندگیم در آغوشم بیدار شد با لبخندش روزم را چنان روشن کند که با انرژی آن لبخند