عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

عشق، قانون دارد

خب همه ماها با هم در تعریف عشق و قوانین‌ آن متفاوت هستیم! حتی میان عاشق و معشوق نیز تعریف از قوانین عشق می‌تواند فرسنگ‌ها از همدیگر متفاوت باشد. بگذارید از همان اول یادداشت بگویم که همه آدمها خودخواه هستند! حتی وقتی کسی را انتخاب می‌کنند چون خودخواه هستند آن را عشق خود می‌دانند و می‌خواهند عشق‌شان نیز به او عشق بدهد! خلاصه همه ماها خودخواه هستیم! البته نه یک انسان خودخواه بد! بلکه تعریف خودخواهی نیز به معنای کلمه آن نه به معنای صفت‌اش!

آدمها با هم فرق می‌کنند! بعضی از انسان‌ها به شدت نکته‌سنج هستند! مشابه بنده. بعضی از انسان‌ها نیز توجهی به نکات نمی‌کنند و برایشان تنها یک عشق با ظرفیت بقا مهم است. 

قصد ندارم موعظه‌گویی کنم و به همین دلیل از همان اول بگویم آنچه می‌نویسم تعبیر بنده از عشق و قانون عاشقی‌ست. یا بهتر است بگویم آنچه من از عشق خود طلب می‌کنم.

پیشتر در مورد یار و یاورم نوشتم. گفتم که ۱۶ سال از روزی که عاشق‌اش شدم می‌گذرد و هر روز عمیق‌تر می‌شود. خود را مسئول‌تر می‌دانم و تمام این سالها درک‌اش کردم. البته شاید بگوییم چرا ۱۶ سال طول کشیده که خود مفصل ماجرایی ست. در رابطه میان من و یارم! قانون و هر آنچه باید شود را او اعلام می‌کند! مثلا تماس گرفتن و یا پیام دادن. من به او گفته‌ام که حتی شده یک خط از خودت بنویس اما او گاه یک هفته می‌رود و خبری از او نیست و بعد از یک هفته تماس می‌گیرد و ... ( اشتباه برداشت نکنید او هم عاشق من است و متاسفانه شرایط خوبی برای ارتباط ندارد) دلیل این مثال هم مرتبط با موضوع یادداشت است. من معتقدم که در یک رابطه باید هر دو به قوانین احترام بگذارند! قوانینی که نانوشته هستند! قوانینی که در اصل خواسته‌های قلبی دوطرف است! قوانینی که هر دو را خوشحال نگه می‌‌دارد. 

عشق تملک بر یک زمین، ساختمان، ماشین و ... نیست! عشق یکی شدن با روح و روان و جسم دیگری ست پس نمی‌توان در یک رابطه دستور را اجرایی کرد. به رابطه‌های خودتان دقت کنید! ببینید یار و یاورتان چه میخواهد! همان خواسته را تا جایی که می‌توانید اجرایی کنید! وقتی اجرا می کنید غیرمستقیم و یا مستقیم به عشقتان بفهمانید. به او بگویید برای من، مثلا، پیام دادن سخت است اما فکر میکنم یکی از قوانین عشق‌مان همین ارتباط ها باشد. به او بگویید من درکت می‌کنم و بخاطر تو و عشقمان، مثلا، این لباس را می‌پوشم! حواسمان باشد که بحث تغییر آدمها نیست! بحث خوشحال کردن عشقمان است. نباید بعضی از خواسته‌ها به قوانین اجباری تبدیل شود. 

در مورد قوانین اجباری گاه! این اجبار چنان آرام اجرایی می شود که کسی که این اجبار را خواسته، خود متوجه سنگ‌دلی خود نشده و طرف مقابل را در معذوریت کشانده است. 

کمی خلاصه بحث را جمع می‌کنم. معتقدم که هر رابطه قوانین خود را دارد! اگر قانونی برایمان ناخوشایند است باید مطرح‌اش کنیم! اگر خواسته‌ای از سوی عشقمان است نباید بگذاریم که آن عشق آن درخواست را ده بار تکرار کند! داوطلبانه خواسته‌های او را برای خودمان قوانین شیرین زندگی قرار دهیم. رابطه‌ای که این قوانین را لحاظ نکند رابطه عاشقانه نیست! اعتیاد در رابطه است.

راست‌اش را بخواهید من مدتهاست که شرایط را پذیرفتم هر چند همیشه از یارم خواستم که مثلا حتی شده در حد یک جمله کوتاه از حال خودش و کارهایی که می‌کند بنویسد اما دریغ از توجه به این مسئله! حال که می دانم این بی‌توجهی به معنای نادیده گرفتن نیست به همین دلیل ناراحت نمی‌شوم و تنها در خودم تنهایی را بیشتر در آغوش می‌گیرم.

به خودش گفتم و اینجا هم می‌نویسم که گاه سوتفاهم‌های کوچک یک عشق بزرگ را دچار دردسر می‌کند.

مراقب قلب و دل همدیگر باشید! گاهی کوچکترین قدم در مسیر عشق! یارتان را چنان خوشحال می‌کند که همین خوشحالی می‌تواند برای شما نتیجه بزرگترین کارهای مهم در عشق‌تان شود.

اینها را در زمانی می‌نویسم که دلم حسابی برای صدای عشقم تنگ شده ...

تصدق‌اش بروم که چنان برایم شیرین است که هر چند دقیقه گوشی را چک می‌کنم 

در عشقتان پیروز و شاد باشید