شما هم شاید اتفاقاتی که خواهم نوشت را تجربه کردید! زمانی که احساس میکنید عشقتان نمیخواهد کل واقعیت را بگوید یا برای اینکه شما ناراحت نشوید سعی میکند حرفی بزند که شما قانع شوید.
برای منی که سالها انتظار کشیدم، بعضی از عکسها و شرایط را تحمل کردم، شنیدن بعضی حرفها درد دارد اما زخم عمیق نمیکند! به همین دلیل بعضی مسایل را میبینم اما سکوت میکنم! هر چند دو شب پیش برای اولین بار بعد از مدتها عشقم را بخاطر گفتن حرفی نقد کردم. راستاش درد داشت! زخمم کرد اما همانطور که گفتم عمیق نبود! برای منی که به جزئیات خیلی بها میدهم و مثلا میبینم در فلان دقیقه نوشته «کمی شلوغه» و بعد از ۱۷ دقیقه میگوید جای دیگری هستم برایم درد دارد. خب چند پیشفرض برایم پیش میآید که اولی و مهمتر از همه این است که آن لحظات نخواست حرف بزند و اونقدر سرش شلوغ بود که نخواست برای یک دقیقه هم شده تماس بگیرد و بگوید الان فرصتی نیست.
این را نوشتم نه در نقد یارم بلکه بگویم اگر قرار باشد روابط بخاطر این حرفها تیره و تار شود هیچ رابطهای در جهان ماندگار نخواهد شد. هیچ رابطهای به نتیجه نخواهد رسید و عشق در نطفه خواهد مرد. ما آدمها گاه حرفهایی میزنیم که ناخواسته است و یا قصد و نیتمان آنی نیست که دیگری برداشت میکند و از سویی دیگر همین برداشت اشتباه گاه سمی مهلک بر یک رابطه زیبا میشود! هر چند من شخصا نقد یارم کردم اما معتقدم این نقد نباید همیشگی باشد! تبدیل به یک گیر بیمورد شود. البته یار و یاورم از دو شب پیش تا الان تحویلمان نگرفته و گویا به او بیشتر از من برخورده است! یا انتظار نداشت به او چیزی بگویم! من کاراگاه و مفتش نیستم اما در مورد یاورم به نکات ریز هم توجه میکنم. حواسم هست چه زمانی پیام میدهد چه میگوید و چه خواهد گفت.
خلاصه این را نوشتم که بگویم اگر گذشت نباشد انسان تنها میماند.
خیلی دوستداشتم یارم جایی که برای او مینویسم میامد میخواند اما صدحیف که گویا فرصت چنین توجهی را ندارد.
خب همه ماها با هم در تعریف عشق و قوانین آن متفاوت هستیم! حتی میان عاشق و معشوق نیز تعریف از قوانین عشق میتواند فرسنگها از همدیگر متفاوت باشد. بگذارید از همان اول یادداشت بگویم که همه آدمها خودخواه هستند! حتی وقتی کسی را انتخاب میکنند چون خودخواه هستند آن را عشق خود میدانند و میخواهند عشقشان نیز به او عشق بدهد! خلاصه همه ماها خودخواه هستیم! البته نه یک انسان خودخواه بد! بلکه تعریف خودخواهی نیز به معنای کلمه آن نه به معنای صفتاش!
آدمها با هم فرق میکنند! بعضی از انسانها به شدت نکتهسنج هستند! مشابه بنده. بعضی از انسانها نیز توجهی به نکات نمیکنند و برایشان تنها یک عشق با ظرفیت بقا مهم است.
قصد ندارم موعظهگویی کنم و به همین دلیل از همان اول بگویم آنچه مینویسم تعبیر بنده از عشق و قانون عاشقیست. یا بهتر است بگویم آنچه من از عشق خود طلب میکنم.
پیشتر در مورد یار و یاورم نوشتم. گفتم که ۱۶ سال از روزی که عاشقاش شدم میگذرد و هر روز عمیقتر میشود. خود را مسئولتر میدانم و تمام این سالها درکاش کردم. البته شاید بگوییم چرا ۱۶ سال طول کشیده که خود مفصل ماجرایی ست. در رابطه میان من و یارم! قانون و هر آنچه باید شود را او اعلام میکند! مثلا تماس گرفتن و یا پیام دادن. من به او گفتهام که حتی شده یک خط از خودت بنویس اما او گاه یک هفته میرود و خبری از او نیست و بعد از یک هفته تماس میگیرد و ... ( اشتباه برداشت نکنید او هم عاشق من است و متاسفانه شرایط خوبی برای ارتباط ندارد) دلیل این مثال هم مرتبط با موضوع یادداشت است. من معتقدم که در یک رابطه باید هر دو به قوانین احترام بگذارند! قوانینی که نانوشته هستند! قوانینی که در اصل خواستههای قلبی دوطرف است! قوانینی که هر دو را خوشحال نگه میدارد.
عشق تملک بر یک زمین، ساختمان، ماشین و ... نیست! عشق یکی شدن با روح و روان و جسم دیگری ست پس نمیتوان در یک رابطه دستور را اجرایی کرد. به رابطههای خودتان دقت کنید! ببینید یار و یاورتان چه میخواهد! همان خواسته را تا جایی که میتوانید اجرایی کنید! وقتی اجرا می کنید غیرمستقیم و یا مستقیم به عشقتان بفهمانید. به او بگویید برای من، مثلا، پیام دادن سخت است اما فکر میکنم یکی از قوانین عشقمان همین ارتباط ها باشد. به او بگویید من درکت میکنم و بخاطر تو و عشقمان، مثلا، این لباس را میپوشم! حواسمان باشد که بحث تغییر آدمها نیست! بحث خوشحال کردن عشقمان است. نباید بعضی از خواستهها به قوانین اجباری تبدیل شود.
در مورد قوانین اجباری گاه! این اجبار چنان آرام اجرایی می شود که کسی که این اجبار را خواسته، خود متوجه سنگدلی خود نشده و طرف مقابل را در معذوریت کشانده است.
کمی خلاصه بحث را جمع میکنم. معتقدم که هر رابطه قوانین خود را دارد! اگر قانونی برایمان ناخوشایند است باید مطرحاش کنیم! اگر خواستهای از سوی عشقمان است نباید بگذاریم که آن عشق آن درخواست را ده بار تکرار کند! داوطلبانه خواستههای او را برای خودمان قوانین شیرین زندگی قرار دهیم. رابطهای که این قوانین را لحاظ نکند رابطه عاشقانه نیست! اعتیاد در رابطه است.
راستاش را بخواهید من مدتهاست که شرایط را پذیرفتم هر چند همیشه از یارم خواستم که مثلا حتی شده در حد یک جمله کوتاه از حال خودش و کارهایی که میکند بنویسد اما دریغ از توجه به این مسئله! حال که می دانم این بیتوجهی به معنای نادیده گرفتن نیست به همین دلیل ناراحت نمیشوم و تنها در خودم تنهایی را بیشتر در آغوش میگیرم.
به خودش گفتم و اینجا هم مینویسم که گاه سوتفاهمهای کوچک یک عشق بزرگ را دچار دردسر میکند.
مراقب قلب و دل همدیگر باشید! گاهی کوچکترین قدم در مسیر عشق! یارتان را چنان خوشحال میکند که همین خوشحالی میتواند برای شما نتیجه بزرگترین کارهای مهم در عشقتان شود.
اینها را در زمانی مینویسم که دلم حسابی برای صدای عشقم تنگ شده ...
تصدقاش بروم که چنان برایم شیرین است که هر چند دقیقه گوشی را چک میکنم
در عشقتان پیروز و شاد باشید
خوب میدانید که عاشقی یعنی، خوشبختی طرف مقابلت را بخواهید اما فراتر از این موضوع عشق و عاشقی به آدمی یک هویت میدهد و آن هویت «ما» است. مثلا من با یارم هویت «ما» را داریم. من و او دیگر از همدیگر جدا خوانده نمیشویم و هربار میخواهیم تصمیمی بگیرم به «ما» فکر میکنیم. البته باید بگویم این «هویت ما» به معنی نادیده نگرفتن هویت فردی نیست و هر کدام در دیگری صرفا خلاصه نمیشوند بلکه خودخواسته افراد، پارهای از «ما» را تشکیل میدهند.
همانطور که گفتم این ما شدن به معنای نادیده گرفتن هویت فردی نمی شود بلکه افراد در حال و هوای هم شریک میشوند و به سمتی پیش میروند که خوشبختشان به همدیگر مرتبط میشود.
حال بعد از این نوشتار توضیحی بگویم که، من سالهاست به ما شدن با عشقم فکر میکنم. سالهاست وقتی میخواهم رویاپردازی کنم پیش از هر چیزی به کلمه «ما» تکیه میکنم و از روزهایی حرف میزنم که خوشبختی دونفره ماست. اصلا اصالت عشق نیز همین رویاپردازی و پیش رفتن به سمت آرزوهاست وگرنه در این دنیای پر زرق و برق و خودخواهی جز رویاپردازی مگر عشق را میتوان یافت؟ رویایی بودن عشق در این است که برخلاف همه آدمها،آدمها تنها به خودشان فکر نمیکنند و تلاش میکنند یاور خود را خوشبخت کنند که در این صورت خود نیز خوشبخت خواهند شد. یکبار به یارم گفتم؛ «عزیز دلم باور کن دوست داشتن تو برای من خودخواهیست! خودخواهی به این جهت که کسی را میخواهم که مرا خوشبخت کند! مرا شادترین مرد جهان کند و .... » خیلی توصیف کردم و در نهایت گفتم میبینی عاشق تو هستم چرا که عاشق بودن تو برای من اوج لذت است! حال اگر این حس در کنار تلاش برای خوشبخت کردن و خوشحال کردن و ..... یاور هم باشد میشود نورعلینور...