عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

عاشقانه‌های دو یار دور افتاده از یکدیگر

پس از ۱۶ سال همچنان اولین عشقم را دوست دارم اما هزار مشکل وجود دارد. یکی از هزار، اقامتم در آمریکا و حضور او در ایران

زن ناموس نیست! زن، زن است

در جامعه مردسالاری که هر روز خبرهای مرتبط با «قتل ناموسی» می‌خوانیم و هر روز شاهد زن‌آزاری و دخترآزاری هستیم می‌خواهم داد بزنم و بگویم، آی مردم من ناموس ندارم! من به هیچ عنوان زن و برده خودم نمی‌دونم! اصلا گور بابایی هر چه غیرت کوره و کجه! بابا یکم آدم باشید زن دارایی شماها نیستتتتتت. آخ که دلم میخواد این حرفها رو از صداوسیمای میلی جمهوری‌اسلامی بزنم! چرایی این تریبون هم اینکه هنوز توی ایران ما هستند کسانی که به اسم غیرت، چنان بلایی سر همسر و دخترشون میارن که اون بنده خداها از خلق شدنشون عاصی شدن....


همه ماها غیرت داریم! اما این غیرت وقتی بشه تعصب، وقتی بشم خشم، وقتی بشه کوری دیگه خواهشا اسمش رو غیرت نذارید! بگید حماقت! بگید نفهمی! اخه بابا این حس قشنگ دوست داشتنی کسی که نباید به سمتی پیش بره که طرف جلوی چشمم رو نبینه! همین رومیناها و دخترای دیگه که با داس و چاقو و تفنگ کشته شدن بخدا یه روزی عزیز دردونه بابا و همسرشون بودن که بخاطر همین حماقت تعصب کشته شدن.


نمیدونم شاید منم اگر توی یه خانواده متعصب بزرگ میشدم که انصافا خانواده خیلی معتقد و اصول‌مندی هم داشتم! یه روزی منم مثل این جانوران دوپا بدترین رفتار رو میکردم!


نمیدونم شما چند بار خاطره از این روزای تلخ و نکبت زنان و دختران ایرانی شنیدم اما من بخاطر کارم ده‌ها بار این داستان‌های تلخ رو شنیدم! با قربانی‌ها حرف زدم و دیدم که چقدر خانواده‌شون دوستشون داشت اما ته همه اینا یه نقطه مشترک بود و اونم «تعصب» که بذارید بهش بگم تعصب لعنتی!


یه بار عشقم داشت از خاطرات نوجوانی و جوانی خودش می‌گفت! بخدا دلم کباب شد. دلم خواست بهش بگم عشقم همه چی دیگه تموم شده و من ازت عذرخواهی میکنم! حالا اینکه چرا من عذرخواهی کنم رو الان می‌نویسم زود قضاوت نکنید!


 تصور میکنم جامعه مردان باید از زنان عذرخواهی کنه! اگر ماها یکم منصف بودیم باید جهادی می‌کردیم و این سنت زشت رو برمی‌چیدیدم. یه خاطره جالب بگم!


عشق من همیشه تصور میکنم من یه ادم خشک هستم! البته الان خیلی بهتر شده! اما قبلا وقتی میگفت اگر بیام امریکا میتونم اینطور لباس بپوشم و یا از این چیزای که عاشقا حرف میزنن! البته همیشه به اشکال مختلف بحث شده و بهش جواب دادم! بهش گفتم عزیزم من توی این مسئله کاملا آزادم چرا که محیط اینجا با نوع لباس پوشیدن تو کار نداره. اینجا جنسیت و این چیزا اونقدر بی‌اهمیت است که اگر بدون لباس هم در خیابان یک نفر بچرخه کسی بهش توهین نمیکنه!


من بعضی وقتها میرم قایق سواری( کایاک) همیشه کنار آب زنان و مردانی هستند که راحت‌ترین شکل ممکن رفت و آمد میکنن و کسی بخاطر نداشتن لباس به اونا خیره نمیشه! حالا تصور کنید این وضعیت رو با ایران و یا کشورهای عقب‌افتاده! یک دختر اگر چاک سینه‌اش مشخص باشه هم با چشم یک بی‌شرم داره اذیت میشه هم اینکه خانواده دختر پدرش رو درمیارن! وای به حال دختری که شوهر داشته باشه! کار به کتک‌کاری و حتی ... خدا نکنه...


قصدم از نوشتن این یادداشت این بود که من عشقم رو نه برده خودم میدونم نه اجازه میدم اون خودش رو به سمت این ببره که تحت کنترل من باشه! باید قبول کنیم که اونقدر این سنت مسخره توی وجود ما ایرانی‌ها رخنه کرده که گاهی خودمون اصرار میکنیم که برده کسی باشیم.


این اخر خواستم قربون عشق خودمم برم! تصدقت بشم منننن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد